کالبدر محیاک من الحسن تلآلآ


الله معک زادک حسنا و جمالا

هر کس به جهان در پی حالی و خیالیست


مائیم و خیال رخ زیبای تو حالا

مشتاق ترا حال چو زلف تو پریشان


عشاق ترا کار چو بالای تو بالا

آزادی قد تو کند سرو خرامان


ای سرو سهی بنده آن قامت و بالا

لعل لب دلجوی تو درجیست گهر پوش


یا حقه یاقوت پر از لولو لالا

خاک قدم از دیده اغیار نگهدار


شرط است که ندهند ره دزد بکالا

بر خاک درت ابن حسام از چه نشسته است


قد کان له منک تمنی و مآلا